من اينجا در خيالم با تو درگير هم اغوشي تو انجا سخت مي كوشي شوي رازي به اغوشي من اينجا از تن عريان تو طورات مي سازم تو انجا در ميان دست يك معشوق بي هوشي من اينجاغرق در محراب لخت شانه ات مستم تو انجا در خيال من ولي با او هم اغوشي من اينجا سجده گاهم را به اغوش تو اراستم ولي او مي كند از روي عادت با تو مدهوشي من اينجا بر صلبب پيكرت اويخته ام عيسيٰ ولي انجا تو در يك شهوت بيگانه مي جوشي من از تورات و انجيل بر تنت افسانه مي سازم ولي انجا تو بر تن از هوس يك جامه مي پوشي من اينجا در خيالم سجده بر پيشانيت دارم و تو در عالم شيداي خود غرق در فراموشي دراينجاجسم عريان تو تن پوش خيالم شد ولي تو از لب او جرعه ي مستانه مي نوشي